سلام با اینکه تقریبا هر روز وبلاگو میخوندم این اولین بار و احتمالا آخرین باریه کامنت میذارم با دیدن پست آخر خیلی دلم گرفت بهر حال موفق و شاد باشی ممنون واسه نوشته های قشنگت...
salam marjan khanoom. bebakhshid man fonte farsi nadaram. man az khanandehaye hamishegitoon hastam. mesle baghieye doostan kheili narahat shodam ke darin mirin. omidvaram hamishe shad o moaffagh bashin. faghat inke kheili ajibe az rooze o azan o mahe por az rahmat ..goftin shoma ke dashtin ta chand poste ghabl mohajjabeha ro maskhare mikardin?
عزیزم تو دنیای واقعی هم اگه حرف مفت زیاد بزنی از بیننده ها و طرفدارات کم میشه،دلت رو خوش نکن. راستی منتظر بودم در مورد "ممه لو لو برد ماموت"(همشهری عزیزت) هم چیزی بنویسی و افتخار کنی
tavalodet mobarak doste khob,,\ ba hezar arezoye khob va shirin be khoda misparamet, gar che koli be khondanet adat kardam vali dalayelet ghabele ehteram khahad bood.... omidvaram shadihaye ziyadi dar donyaye vaghei montazeret bashe...
چند شبه که تقریبا همه پستهارو خوندم و دیگه فکر کنم به اندازه دوستان قدیمیت اجازه دارم دوستت باشم
از پست اول خوشحال شدم تو این ناکجا اباد یه ادم دنیا دیده و حرف حساب زن هم پیدا شده دلم می خواست باهات در تماس باشم اما گویا رخت خود از راغ به باغ کشیدی و خیلی برام غیرمنتظره بود سورپرایز شدم به هر حال امیدوارم هر چه زودتر برگردی و بازم نوشته های صمیمی که از نثر شیوایی برخوردار ببینم دوستدار تو مهشید بووووووووووس
به عنوان کسی که توی مدت دو سال گذشته اکثر نوشته هات را خوندم و هم از اطلاعات و هم از نظراتت استفاده کردم باید یک تشکر حسابی بکنم و امیدوارم که همیشه همینطور سبز و مثبت زندگی کنی.
البته راستش را بخواهی از اینکه نیستی ناراحتم. من هر وقت که حوصله ام سر میرفت یک نگاهی به وبلاگت میکردم شاید یک موضوع جالب دیگه برای خوندن پیدا کنم.
پیشنهاد میکنم که برای اینکه به کل فراموش نکنی ماهی یک پست کوچک در حد بودن بگذار و به کل تعطیلش نکن.
مهرداد
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 ساعت 08:48 ق.ظ
اول اینکه شاعر میگه : ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
پس اگه ننویسی نیستی. دوم اینکه تو به همه خوانندگان وبلاگت تعهد داری مثل تعهد یک شرکت به خدمات پس از فروش پس همینطوری نمیتونی بگذاری بری .اگه از اول می گفتی می خوای توی جشن تولد 35 سالگیت دیگه ننویسی من یکی که وبلاگتو نمی خوندم. اینها همه گله های دوستانه بود ولی اگه دیگه ننویسی خیلی متاسف میشم . امیدوارم که در تصمیمت تجدید نظر کنی. خیلی دوست دارم وقتی کانادا اومدم ببینمت اگه قابل دونستی ایمیلت رو واسم بگذار با عرض ارادات خاصه مهرداد
مرجان خانم تولدتون مبارک من مدتهاست وبلاگتون رو می خونم . سبک نوشتنتنون برام جالب بود . نمی دونم چرا دیگه نمیخواید بنویسید . مطمئنا دلایل خودتون رو دارید ولی واقعا حالم گرفته شد . من و خیلی از خوانندگاننون که تلفن شما رو نداریم باید چیکار کنیم ؟ یعنی همه چی تموم شد؟ :(( در هر حال ممنون بابت همه لحظات خوبی که با نوشته هاتون ارزونی کردید . شاد باشید
kiarash
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 ساعت 05:33 ق.ظ
خُب راستش من تا الان کامنت نگذاشتم چون هنوز باورم نمیشد بی خیال اینجا شدی !!!! به هر حال برات آرزوی موفقیت و سلامتی میکنم :)) ایام همیشه به کام
تولدت مبارک . موفق باشی در تمام طول زندگیت خوب وخوش باشی در کنار گل پسرت ومریخی عزیز همیشه دلت شاد باشه واز گرمی دلت کار وزندگیت گرم گرم بمونه . از اینکه این مدت با نوشته هات مارو شاد کردی از توسپاسگزارم برای احساس مسئولیتت وبرای دادن اطلاعات مفیدی که بهمون می دادی ممنونم وامیدوارم وامیدووارم یه روزی یه جایی دیگه ببینم دوست نادیده من الحق که تواین مدت زحمت کشیدی .از توممنونم وبرات آرزوی بهترینها رو دارم .
می بوسمت خودت وپسر گلت رو ومواظب خوت هم باش .
یک خواننده
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 ساعت 08:57 ق.ظ
برای هر وبلاگی این موضوع قابل انتظار هست. و این اعتیاد البته ترک کردنش ساده نیست. به هر حال موفق باشید.
سلام.تولدت مبارک.متولد یک ماه هستیم.همیشه نوشته هات رو دنبال میکردم.شخصیتت رو در کل دوست دارم و میدونم اگه ننویسی دوباره، دلم تنگ میشه برات.به هر حال برات آرزوی موفقیت می کنم.
روزها و ایام شادی را در کنار خانواده و دوستان برایت آرزو می کنم. نظر شما برای ما محترم می باشد امیدوارم هرچه هست مراحل شادی و خوشی را ارمغان آورد. زمانی لازم میدونستین بنویسین و حالا به دلایلی منصرف شدین درهرصورت موفقیت شما را در این دنیای مجازی تبریک میگم. ایشاله هرچه خیر و شادی است به کامتون باشه.MISSSSSSSSSSSSSSS for yr comment LOve u honey for all time
فروزان
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 ساعت 10:08 ق.ظ
سلام . امیدوارم من رو یادت باشه . من چند ماهی مرخصیه زایمان بودم و از خونه نمی تونستم زیاد سر بزنم . چند روزیه که برگشتم سر کار وهمون روز اول اومدم سراغ کویر تو . خیلی ناراحت شدم که دیگه نمی تونم نوشته هات رو بخونم . از اون بدتر در این مدت نتونستم ارتباط نزدیکی باهات برقرار کنم . ولی مطمئنم که از یه طریقی پیدات می کنم . ولی از یه طرف واست خوشحالم . یه روحیه ی جدید خوبی گرفتی . امیر عزیز رو ببوس . قیافه ی دوست داشتنیش همیشه تو ذهنم هست .
تقریبا از اولین روزی که شروع به نوشتن کردی خوانندت بودم ولی هیچوقت نظری نذاشتم چون در برابر نوشتههای زیبای تو به خودم اجازه نمیدادم نظری بذارم چون نظرم همیشه تایید گفته هات بود و تحسین طرز فکر زیبات و قلب مهربونت
همیشه از شما درس گرفتم خیلی چیزها بوده که فقط از شما یاد گرفتم و به خاطرشون تا همیشه همیشه مدیونتم
الان به واسطه کار همسرم باید به سمنان برم و اونجا زندگی کنم تا الان هم چند باری به این شهر زیبا رفتم و هروقت که به اونجا میرم دائماً به یادتم هر جا که میرم از هرجا که میگذارم پیش خودم میگم مرجان هم روزی اینجا بوده و از اینجا گذشته!!
همیشه دوستت داشتم و خواهم داشت و از نبودنت همیشه غصه دار خواهم بود. خیلی دوست دارم حست یه حس زود گذر باشه و دوباره شروع به نوشتن کنی
تولدت مبارک مرجان خانوم گّل
با بهترین آرزوها
نیشابور
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 ساعت 10:48 ق.ظ
سلام خیلی غم انگیز شد تولد امسال شما واسه من، یکی از بهترین دوستای زندگیم رو انگار دارم از دست میدم،خیلی چیزا یاد گرفتم ازتون در مورد مسائل زیادی تولدتونو با ناراحتی زیادی تبریک میگم انشالله همیشه موفق و موفق تر باشین، نمیدونم میشه شماره تلفن یا وسیله ارتباطی دیگه ای ازتون داشته باشم یا نه؟ خداحافظی نمیکنم به این امید که شاید تلفونتونو برام بفرستین. بازم مبارک باشه بازم ممنون بازم امیدوار
افسانه
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 ساعت 02:10 ب.ظ
سلام تولدت مبارک. خیلی دلم گرفت اصلا اشک پیچید توی چشمام فقط و فقط به خاطر تو می اومدم توی نت. امیدوارم همیشه شاد باشی و ۲ باره بنویسی
شیرین!!!
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 ساعت 03:11 ب.ظ
تولدت مبارک عزیزم برات آرزوی موفقیت میکنم هر جا که هستی و امیدوارم شاد باشی... خیلی چیزا با خوندن وبلاگت ازت یاد گرفتم... اهل کامنتم نبودم جزء خاموشها بودم و فقط استفاده کردم از نوشته هات... ازت ممنونم برای همه چیزایی که یادم دادی با نوشته هات... روزی که اومدی به میل خودت اومدی حالا هم اگه فکر میکنی ننوشتنت بهتر خودت باید اینو تشخیص بدی و من و دیگران نباید اصرارت کنیم... من جرء دوستای دنیای واقعیت نیستم اما خیلی دوستت داشتم و دارم و خواهم داشت مثل یه دوست واقعی و مثل یه خواهر بزرگتر و دلم برای نوشته هات تنگ میشه... خب البته من خیلی از پست هاتو سیو دارم و گاهی برای دل خودم میخونمشون ... دوستت دارم مرجان خانوم گل و دوست داشتنی... ایشالا ۱۲۰ سال زنده باشی و دلت همیشه شاد باشه... به خدا میسپارمت عزیزم
مرجان گلی چطور دلت اومد این همه دوستای خوب رو به همین راحتی کنار بگذاری تازه من همیشه میگفتم خوش به حال مرجان که این همه دوستای خوب داره مرجان به خدا هر روز به امید اینکه پشیمون شدی میام اینجا رو باز میکنم ومیخونم کامنتها رو می خونم اشکم در میاد تو رو خدا یه تجدید نظری بکن
مرجان جان، راه ارتباطی من و امثال من که شماره تو نداریم، این آخرین کامنتدونی باشه. ما هر از گاهی بیایم و گپی بزنیم و تو هر از گاهی بیای و چک کنی و تایید کنی. وبلاگ نویسی را کنار بگذار ولی کامنت دونی ت را نبند. مرسی
مرجان گرامی در این مدت دوستی مجازی از شما آموختم. نمیپرسم که چرا این تصمیم را گرفتهای. گرچه همیشه از چنین تصمیمی دلگیر میشوم. برای تو و امیر و همسر گرامیات آرزوی بهترینها را دارم. هرجا که باشید. ما که تلفن نداریم... ولی... تولدت مبارک.
سلام یه هفته سرم شلوغ بود نتم هم قطع بود . اومدم بهت تبریک بگم تولدتت رو ، دیدم تصمیمتو عملی کردی که از پارسال تا امسال طول کشید . دوست داشتم و دارم باشما در تماس باشم !
موفق و شادباشی و تولدت مبارکه مرجان خانومی . زندگی ات با مریخی و امیر گلت خوش بگذره
فتانه
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 ساعت 01:21 ب.ظ
اول که تولدت مبارک. بعد هم جدا، واقعا و عمیقا متاسفم که دیگه نمینویسی. در کنار امیر و مریخی شاد و سلامت باشی
مرجان چرا تلفنام رو جواب نمی دی؟؟؟ ناراحتی ازمن؟؟؟ مطمئنم انقدر خوبی که تو دنیای بیرون کلی چیزای خوب انتظارت رو می کشند. هر روز دم افطار وسحر برای شادی و خوشحالی وموفقیتت و خوب شدن امیر دعا می کنم. مراقب خودت و دلت باش گلم.
north
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 ساعت 02:00 ب.ظ
تولدت مبارک عزیزم
مصطفی
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 ساعت 02:14 ب.ظ
حداقل 2 سال است که هر روز نوشته هایت را میخواندم، آنها را خیلی دوست داشتم و تا حالا نظری نداده بودم ولی حالا باید بگویم که "حیف شد رفتی" برایت آرزوی عاقبت بخیری دارم.
maryam
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 ساعت 02:32 ب.ظ
لام
من که خیلی کم واست کامنت میزاشتم،ولی تو میتونستی چک کنی که من از یک طرف دیگه دنیا همیشه میخوندمت،و با توجه به حجم درسم ،همیشه واسه تو یک جایی بود،که البته نشونه نیاز ماها به تو بود،و الا که شما که ما رو نمیشناختی،ولی جالب اینجا بود که یک مدتیی بود که حس میکردم،مثل همیشه نمینویسی،ولی با توجه به اینکه همیشه میگفتم،که مرجان به خاطر عشق به نوشتنش اینجا رو ادامه میده ،فک نمیکردم به این زودیها بری،هر چند که مطمئنم به خاطر شخصیت محکمت حتما دلیلت محکمتره،بهرحال ،ناراحتم از اینکه نوشتههای قشنگت نمیخونم،ناراحتم از اینکه یک کسی که واقعا هیچ چیز الکی از خودش و شخصیتش نمیساخت،از این دنیا مجازی کم شد(یک دوست سمنانی دارم،که دورادور شمارو میشناخت،و همیشه به حرفات صحه میذاشت)خلاصه دیگه از خوندن کسی که صداقت کلام داشت ،بیبهره شدیم،و کسانی که میخوندنت بعدا متوجه خواهند شد،اینرو الان گفتم که بدونی من نه قصد چاپلوسی دارم ،و نه دیگه تو، تو وبلاگستان هستی،فقط بدونی که اگه خیلیها آزارت کردن بیمار بودن و شاید هم حسود،خلاصه کلام
هر کجا هستی شاد و تندرست باشی،ولی مطمئن باش که دل ماها خیلی واست تنگ میشه....خیلی....
مصظفی
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 ساعت 02:36 ب.ظ
حداقل 2 سال است که هروز نوشته هایت را میخوانم و آنها را دوست دارم ولی تا حالا حتی یکبار هم نظری نداده بودم ولی حالا میخواهم بگویم "حیف شد"برایت آرزوی عاقبت بخیری میکنم.
سهراب
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 ساعت 02:44 ب.ظ
حرفی نیست .اما این دنیایی که تو ازش به عنوان مجازی نام بردی مجازی نیست.مگر میشود پشت این نوشته ها قلبی نباشد.مگر میشود چشم را بستن و بال رویا گشودن و آمدن تا خیابانها فروشگاهها و خانه های تورنتو و دنبال یکی بستن را اسمش گذاشت مجاز و انصاف نیست وقتی اینجا دلی پای سفره ی هفت سین پای سفره افطاری برای تو دعا میکند مجاز باشد و تو می انگاری فاصله نیز از آن دست چیزهایی است که پیوند دل را میشکند. نه جانم نه مرجان خانم عزیز گرچه ما به قول تو قابلیت دوستی واقعی را تنها به گناه دور بودن نداشته ایم اما عزیز دلم این دنیای بقول تومجازی هم بخشی از همان دنیای واقعی است که تو هر روز با آن سر و کار داری .تنها نوع ارتباط فرق کرده است. با این حال به تو حق میدهم که بخواهی زندگی شخصی خودت را بنا به روحیه ی کویری ات - که اتفاقا من هم زیر آسمان سحرا«یزش بدنیا امده ام- دنبال کنی هر جا هستی خدا با تو باشد..امیر و بقول خودت مریخی ات سالم وزندگی با دوستان واقعی هم بر مدار باد. این طوری است دیگر گاهی دم رمضان که میشود سیمای زرغامی ربنا را از آدم میگیرد و مرجان نیز خودش را. باید عادت کرد درست وقتی که فکر میکنی همه چیز عادی است.... تولدت مبارک
مهیار
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 ساعت 06:36 ب.ظ
سلام، تولدت مبارک مرجان خانم. ما کاه کلی با مطالب وبلاگت حال کردیم. موفق باشید. مهیار
وااااااااااوووووووووو، کامنتها رو ... مرجان خانم لااقل قبل از هاویشام شدن یه فکری به حال مهره مارت میکردی، یه جوری سر به نیستش میکردی. ببینم مگه خانم هاویشام اصلا مهره مار داشت؟!!!
salam marjan khanoom tavalodet mobark bashe khahare nazaninam . Man az khanandehaye khamushet budam . Az hamun avaele neveshtanet dastneveshtehato mikhundam. Kheili chiza azat yad gereftam va ruhe paket ro misotudam . Az inke sadeghane mineveshti lezat mibordam va ba negahe zibat be zendegi hamishe behem delgarmi midadi . Hala dige to ro kenaram nadaram ajie mehrabunam . Azat hich adreso shomarei ham nadaram . Barat arezuye movafaghiat daram . Omidvaram kenare merikhi va amir jun hamishe shad bashi va az zendegi mesle hamishe lezat bebari . Man ke dige bad az to hich weblogi ro nemikhunam chon tu hichkodumeshun sedaghato pakio mehrabunie to ro nemibinam . Delam kheili barat tang mishe aji marjan . By
منو به زحمت بیاد بیاری! خوب با اون تب تند بنویس و خوبشم بنویس این عرق کردن هم دور از انتظار نبود. اما اگه تو ترک کردی من اسممو عوض می کنم هر چی تو بگی میذارم.
طناز
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 ساعت 02:50 ق.ظ
مرجان جون
سلام
خوبی؟
دیشب خواب دیدم اینجا یه پست جدید گذاشتی، امروز صبح تا بیدار شدم چک کردم ....:(
مرجان، یه جورایی دو دلم که آیا بهت اگه زنگ بزنم مزاحمته؟؟؟ شک دارم... لطفا اگه دوست داری تلفن نزنم این کامنت رو تأیید نکن که اینجوری متوجه بشم...
باورم نمی شه .من بدون وبلاگ تو چه کنم؟خیلی بد جنسی!مثل این می مونه دوستی داشته باشی که یکباره بدون هیچ مقدمه ای بذاره بره .بدون هیچ امکان خبر گیری ازش.منصفانه نیست.من مثل بقیه این جا رو بهت حق نمی دم!پس دوستات چی می شه؟کسانی که تنها راه ارتباطیشون با تو همین وبلاگ بوده؟
مرضیه
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 ساعت 10:21 ق.ظ
سلام خانوم گل تولدت با تاخیر مبارک
انگار حرف رفتن زدی و اشک همه را در آوردی من برم ببینم چی نوشتی؟امیدوارم که همیشه و در هر حالی که هستی خوب وخوش باشی.
مرضیه
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 ساعت 10:35 ق.ظ
خوب خوندم تصمیمت هم جدیه.از این جا روی ماه خودت و امیرک عزیز را می بوسم. خوبه که سر میزنی و تایید می کنی...
مواظب خودت باش.به خاطر همه نوشته های خوبت وچیزهائی که ازت یاد گرفتم ممنونم. خیلی هم نخونده دارم...بوس بوس خانوم گلم
صمیم
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 ساعت 11:50 ق.ظ
کاش فقط یک بار به خودم بیشتر محبت میکردم و ازت تلفن درخواست میکردم...کاش فقط یک بار دیگه بتونم نوشته ها ترو بخونم مرجانی... نمیتونم قبولش کنم..خیلی سخته برام تو نباشی اینجا ...
تولدت مبارک عزیز دلم
یه عالمه بوووووووووووس + یه عالمه ارزوهای خوب
لاو یو ::)
:(
سلام
با اینکه تقریبا هر روز وبلاگو میخوندم این اولین بار و احتمالا آخرین باریه کامنت میذارم
با دیدن پست آخر خیلی دلم گرفت
بهر حال موفق و شاد باشی
ممنون واسه نوشته های قشنگت...
مرجان!
نگفتی تکلیف اونایی که دوستت دارن و نه تو میشناسیشونو نه اونا تو رو میشناسن چیه؟
salam marjan khanoom. bebakhshid man fonte farsi nadaram. man az khanandehaye hamishegitoon hastam. mesle baghieye doostan kheili narahat shodam ke darin mirin. omidvaram hamishe shad o moaffagh bashin.
faghat inke kheili ajibe az rooze o azan o mahe por az rahmat ..goftin shoma ke dashtin ta chand poste ghabl mohajjabeha ro maskhare mikardin?
عزیزم تو دنیای واقعی هم اگه حرف مفت زیاد بزنی از بیننده ها و طرفدارات کم میشه،دلت رو خوش نکن.
راستی منتظر بودم در مورد "ممه لو لو برد ماموت"(همشهری عزیزت) هم چیزی بنویسی و افتخار کنی
tavalodet mobarak doste khob,,\
ba hezar arezoye khob va shirin be khoda misparamet, gar che koli be khondanet adat kardam vali dalayelet ghabele ehteram khahad bood....
omidvaram shadihaye ziyadi dar donyaye vaghei montazeret bashe...
vali jedan
سلام دوست خوبم تولدت مبارک دل کویری چون بهشت داری اگر مایلی نویسنده ای چون خودت را بشناسی به وبلاگ من سر بزن

دلم برات تنگ میشه . موفق باشی
چند شبه که تقریبا همه پستهارو خوندم
و دیگه فکر کنم به اندازه دوستان قدیمیت اجازه دارم دوستت باشم
از پست اول خوشحال شدم تو این ناکجا اباد یه ادم دنیا دیده و حرف حساب زن هم پیدا شده دلم می خواست باهات در تماس باشم اما گویا رخت خود از راغ به باغ کشیدی و خیلی برام غیرمنتظره بود سورپرایز شدم به هر حال امیدوارم هر چه زودتر برگردی و بازم نوشته های صمیمی که از نثر شیوایی برخوردار ببینم
دوستدار تو مهشید بووووووووووس
به عنوان کسی که توی مدت دو سال گذشته اکثر نوشته هات را خوندم و هم از اطلاعات و هم از نظراتت استفاده کردم باید یک تشکر حسابی بکنم و امیدوارم که همیشه همینطور سبز و مثبت زندگی کنی.
البته راستش را بخواهی از اینکه نیستی ناراحتم. من هر وقت که حوصله ام سر میرفت یک نگاهی به وبلاگت میکردم شاید یک موضوع جالب دیگه برای خوندن پیدا کنم.
پیشنهاد میکنم که برای اینکه به کل فراموش نکنی ماهی یک پست کوچک در حد بودن بگذار و به کل تعطیلش نکن.
نیستی چرا؟
اول اینکه شاعر میگه :
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
پس اگه ننویسی نیستی.
دوم اینکه تو به همه خوانندگان وبلاگت تعهد داری مثل تعهد یک شرکت به خدمات پس از فروش پس همینطوری نمیتونی بگذاری بری .اگه از اول می گفتی می خوای توی جشن تولد 35 سالگیت دیگه ننویسی من یکی که وبلاگتو نمی خوندم.
اینها همه گله های دوستانه بود ولی اگه دیگه ننویسی خیلی متاسف میشم .
امیدوارم که در تصمیمت تجدید نظر کنی.
خیلی دوست دارم وقتی کانادا اومدم ببینمت اگه قابل دونستی ایمیلت رو واسم بگذار
با عرض ارادات خاصه
مهرداد
حیف.. تازه باهات دوست شده بودم....
به هر حال همیشه گفتم و بازم میگم همون کاری درسته که به ما حس بهتری میده.
تولدت هم مبارک
بودی حالا.
مرجان خانم تولدتون مبارک
من مدتهاست وبلاگتون رو می خونم . سبک نوشتنتنون برام جالب بود . نمی دونم چرا دیگه نمیخواید بنویسید . مطمئنا دلایل خودتون رو دارید ولی واقعا حالم گرفته شد . من و خیلی از خوانندگاننون که تلفن شما رو نداریم باید چیکار کنیم ؟ یعنی همه چی تموم شد؟
:(( در هر حال ممنون بابت همه لحظات خوبی که با نوشته هاتون ارزونی کردید . شاد باشید
خُب راستش من تا الان کامنت نگذاشتم چون هنوز باورم نمیشد بی خیال اینجا شدی !!!! به هر حال برات آرزوی موفقیت و سلامتی میکنم :))
ایام همیشه به کام
سلام نازنین
تولدت مبارک . موفق باشی در تمام طول زندگیت خوب وخوش باشی در کنار گل پسرت ومریخی عزیز همیشه دلت شاد باشه واز گرمی دلت کار وزندگیت گرم گرم بمونه . از اینکه این مدت با نوشته هات مارو شاد کردی از توسپاسگزارم برای احساس مسئولیتت وبرای دادن اطلاعات مفیدی که بهمون می دادی ممنونم وامیدوارم وامیدووارم یه روزی یه جایی دیگه ببینم دوست نادیده من الحق که تواین مدت زحمت کشیدی .از توممنونم وبرات آرزوی بهترینها رو دارم .
می بوسمت خودت وپسر گلت رو ومواظب خوت هم باش .
برای هر وبلاگی این موضوع قابل انتظار هست. و این اعتیاد البته ترک کردنش ساده نیست. به هر حال موفق باشید.
سلام.تولدت مبارک.متولد یک ماه هستیم.همیشه نوشته هات رو دنبال میکردم.شخصیتت رو در کل دوست دارم و میدونم اگه ننویسی دوباره، دلم تنگ میشه برات.به هر حال برات آرزوی موفقیت می کنم.
تولدت مبارک مرجان عزیز
روزها و ایام شادی را در کنار خانواده و دوستان برایت آرزو می کنم. نظر شما برای ما محترم می باشد امیدوارم هرچه هست مراحل شادی و خوشی را ارمغان آورد. زمانی لازم میدونستین بنویسین و حالا به دلایلی منصرف شدین درهرصورت موفقیت شما را در این دنیای مجازی تبریک میگم. ایشاله هرچه خیر و شادی است به کامتون باشه.MISSSSSSSSSSSSSSS for yr comment
LOve u honey for all time
سلام . امیدوارم من رو یادت باشه . من چند ماهی مرخصیه زایمان بودم و از خونه نمی تونستم زیاد سر بزنم .
چند روزیه که برگشتم سر کار وهمون روز اول اومدم سراغ کویر تو .
خیلی ناراحت شدم که دیگه نمی تونم نوشته هات رو بخونم . از اون بدتر در این مدت نتونستم ارتباط نزدیکی باهات برقرار کنم .
ولی مطمئنم که از یه طریقی پیدات می کنم .
ولی از یه طرف واست خوشحالم . یه روحیه ی جدید خوبی گرفتی . امیر عزیز رو ببوس . قیافه ی دوست داشتنیش همیشه تو ذهنم هست .
فعلا خداحافظ
مرجان عزیزم سلام
تقریبا از اولین روزی که شروع به نوشتن کردی خوانندت بودم ولی هیچوقت نظری نذاشتم چون در برابر نوشتههای زیبای تو به خودم اجازه نمیدادم نظری بذارم چون نظرم همیشه تایید گفته هات بود و تحسین طرز فکر زیبات و قلب مهربونت
همیشه از شما درس گرفتم خیلی چیزها بوده که فقط از شما یاد گرفتم و به خاطرشون تا همیشه همیشه مدیونتم
الان به واسطه کار همسرم باید به سمنان برم و اونجا زندگی کنم تا الان هم چند باری به این شهر زیبا رفتم و هروقت که به اونجا میرم دائماً به یادتم هر جا که میرم از هرجا که میگذارم پیش خودم میگم مرجان هم روزی اینجا بوده و از اینجا گذشته!!
همیشه دوستت داشتم و خواهم داشت و از نبودنت همیشه غصه دار خواهم بود. خیلی دوست دارم حست یه حس زود گذر باشه و دوباره شروع به نوشتن کنی
تولدت مبارک مرجان خانوم گّل
با بهترین آرزوها
سلام خیلی غم انگیز شد تولد امسال شما واسه من، یکی از بهترین دوستای زندگیم رو انگار دارم از دست میدم،خیلی چیزا یاد گرفتم ازتون در مورد مسائل زیادی تولدتونو با ناراحتی زیادی تبریک میگم انشالله همیشه موفق و موفق تر باشین، نمیدونم میشه شماره تلفن یا وسیله ارتباطی دیگه ای ازتون داشته باشم یا نه؟ خداحافظی نمیکنم به این امید که شاید تلفونتونو برام بفرستین. بازم مبارک باشه بازم ممنون بازم امیدوار
با تاخیر تولدت مبارک
سلام
تولدت مبارک.
خیلی دلم گرفت اصلا اشک پیچید توی چشمام فقط و فقط به خاطر تو می اومدم توی نت. امیدوارم همیشه شاد باشی و ۲ باره بنویسی
تولدت مبارک عزیزم
برات آرزوی موفقیت میکنم هر جا که هستی و امیدوارم شاد باشی... خیلی چیزا با خوندن وبلاگت ازت یاد گرفتم... اهل کامنتم نبودم جزء خاموشها بودم و فقط استفاده کردم از نوشته هات... ازت ممنونم برای همه چیزایی که یادم دادی با نوشته هات... روزی که اومدی به میل خودت اومدی حالا هم اگه فکر میکنی ننوشتنت بهتر خودت باید اینو تشخیص بدی و من و دیگران نباید اصرارت کنیم... من جرء دوستای دنیای واقعیت نیستم اما خیلی دوستت داشتم و دارم و خواهم داشت مثل یه دوست واقعی و مثل یه خواهر بزرگتر و دلم برای نوشته هات تنگ میشه... خب البته من خیلی از پست هاتو سیو دارم و گاهی برای دل خودم میخونمشون ... دوستت دارم مرجان خانوم گل و دوست داشتنی... ایشالا ۱۲۰ سال زنده باشی و دلت همیشه شاد باشه... به خدا میسپارمت عزیزم
سلام
یارب ایکاش آشنایی ها نبود
یا به دنبالش جدایی ها نبود
مرجان گلی چطور دلت اومد این همه دوستای خوب رو به همین راحتی کنار بگذاری تازه من همیشه میگفتم خوش به حال مرجان که این همه دوستای خوب داره
مرجان به خدا هر روز به امید اینکه پشیمون شدی میام اینجا رو باز میکنم ومیخونم کامنتها رو می خونم اشکم در میاد
تو رو خدا یه تجدید نظری بکن
خانومی راه نداره برگردی؟؟؟؟
مرجان جان، راه ارتباطی من و امثال من که شماره تو نداریم، این آخرین کامنتدونی باشه. ما هر از گاهی بیایم و گپی بزنیم و تو هر از گاهی بیای و چک کنی و تایید کنی.
وبلاگ نویسی را کنار بگذار ولی کامنت دونی ت را نبند. مرسی
حق
درود
مرجان گرامی
در این مدت دوستی مجازی از شما آموختم.
نمیپرسم که چرا این تصمیم را گرفتهای.
گرچه همیشه از چنین تصمیمی دلگیر میشوم.
برای تو و امیر و همسر گرامیات آرزوی بهترینها را دارم.
هرجا که باشید.
ما که تلفن نداریم...
ولی...
تولدت مبارک.
و شاد زی.
ناصر رضاییپور
سلام یه هفته سرم شلوغ بود نتم هم قطع بود . اومدم بهت تبریک بگم تولدتت رو ، دیدم تصمیمتو عملی کردی که از پارسال تا امسال طول کشید .
دوست داشتم و دارم باشما در تماس باشم !
موفق و شادباشی و تولدت مبارکه مرجان خانومی .
زندگی ات با مریخی و امیر گلت خوش بگذره
اول که تولدت مبارک. بعد هم جدا، واقعا و عمیقا متاسفم که دیگه نمینویسی. در کنار امیر و مریخی شاد و سلامت باشی
مرجان چرا تلفنام رو جواب نمی دی؟؟؟
ناراحتی ازمن؟؟؟
مطمئنم انقدر خوبی که تو دنیای بیرون کلی چیزای خوب انتظارت رو می کشند. هر روز دم افطار وسحر برای شادی و خوشحالی وموفقیتت و خوب شدن امیر دعا می کنم. مراقب خودت و دلت باش گلم.
تولدت مبارک عزیزم
حداقل 2 سال است که هر روز نوشته هایت را میخواندم، آنها را خیلی دوست داشتم و تا حالا نظری نداده بودم ولی حالا باید بگویم که "حیف شد رفتی" برایت آرزوی عاقبت بخیری دارم.
لام
من که خیلی کم واست کامنت میزاشتم،ولی تو میتونستی چک کنی که من از یک طرف دیگه دنیا همیشه میخوندمت،و با توجه به حجم درسم ،همیشه واسه تو یک جایی بود،که البته نشونه نیاز ماها به تو بود،و الا که شما که ما رو نمیشناختی،ولی جالب اینجا بود که یک مدتیی بود که حس میکردم،مثل همیشه نمینویسی،ولی با توجه به اینکه همیشه میگفتم،که مرجان به خاطر عشق به نوشتنش اینجا رو ادامه میده ،فک نمیکردم به این زودیها بری،هر چند که مطمئنم به خاطر شخصیت محکمت حتما دلیلت محکمتره،بهرحال ،ناراحتم از اینکه نوشتههای قشنگت نمیخونم،ناراحتم از اینکه یک کسی که واقعا هیچ چیز الکی از خودش و شخصیتش نمیساخت،از این دنیا مجازی کم شد(یک دوست سمنانی دارم،که دورادور شمارو میشناخت،و همیشه به حرفات صحه میذاشت)خلاصه دیگه از خوندن کسی که صداقت کلام داشت ،بیبهره شدیم،و کسانی که میخوندنت بعدا متوجه خواهند شد،اینرو الان گفتم که بدونی من نه قصد چاپلوسی دارم ،و نه دیگه تو، تو وبلاگستان هستی،فقط بدونی که اگه خیلیها آزارت کردن بیمار بودن و شاید هم حسود،خلاصه کلام
هر کجا هستی شاد و تندرست باشی،ولی مطمئن باش که دل ماها خیلی واست تنگ میشه....خیلی....
حداقل 2 سال است که هروز نوشته هایت را میخوانم و آنها را دوست دارم ولی تا حالا حتی یکبار هم نظری نداده بودم ولی حالا میخواهم بگویم "حیف شد"برایت آرزوی عاقبت بخیری میکنم.
حرفی نیست .اما این دنیایی که تو ازش به عنوان مجازی نام بردی مجازی نیست.مگر میشود پشت این نوشته ها قلبی نباشد.مگر میشود چشم را بستن و بال رویا گشودن و آمدن تا خیابانها فروشگاهها و خانه های تورنتو و دنبال یکی بستن را اسمش گذاشت مجاز و انصاف نیست وقتی اینجا دلی پای سفره ی هفت سین پای سفره افطاری برای تو دعا میکند مجاز باشد و تو می انگاری فاصله نیز از آن دست چیزهایی است که پیوند دل را میشکند.
نه جانم نه مرجان خانم عزیز گرچه ما به قول تو قابلیت دوستی واقعی را تنها به گناه دور بودن نداشته ایم اما عزیز دلم این دنیای بقول تومجازی هم بخشی از همان دنیای واقعی است که تو هر روز با آن سر و کار داری .تنها نوع ارتباط فرق کرده است.
با این حال به تو حق میدهم که بخواهی زندگی شخصی خودت را بنا به روحیه ی کویری ات - که اتفاقا من هم زیر آسمان سحرا«یزش بدنیا امده ام- دنبال کنی
هر جا هستی خدا با تو باشد..امیر و بقول خودت مریخی ات سالم وزندگی با دوستان واقعی هم بر مدار باد.
این طوری است دیگر گاهی دم رمضان که میشود سیمای زرغامی ربنا را از آدم میگیرد و مرجان نیز خودش را.
باید عادت کرد درست وقتی که فکر میکنی همه چیز عادی است....
تولدت مبارک
سلام،
تولدت مبارک مرجان خانم. ما کاه کلی با مطالب وبلاگت حال کردیم. موفق باشید.
مهیار
وااااااااااوووووووووو، کامنتها رو ...
مرجان خانم لااقل قبل از هاویشام شدن یه فکری به حال مهره مارت میکردی، یه جوری سر به نیستش میکردی. ببینم مگه خانم هاویشام اصلا مهره مار داشت؟!!!
salam marjan khanoom tavalodet mobark bashe khahare nazaninam . Man az khanandehaye khamushet budam . Az hamun avaele neveshtanet dastneveshtehato mikhundam. Kheili chiza azat yad gereftam va ruhe paket ro misotudam . Az inke sadeghane mineveshti lezat mibordam va ba negahe zibat be zendegi hamishe behem delgarmi midadi . Hala dige to ro kenaram nadaram ajie mehrabunam . Azat hich adreso shomarei ham nadaram . Barat arezuye movafaghiat daram . Omidvaram kenare merikhi va amir jun hamishe shad bashi va az zendegi mesle hamishe lezat bebari . Man ke dige bad az to hich weblogi ro nemikhunam chon tu hichkodumeshun sedaghato pakio mehrabunie to ro nemibinam . Delam kheili barat tang mishe aji marjan . By
منو به زحمت بیاد بیاری!
خوب با اون تب تند بنویس و خوبشم بنویس این عرق کردن هم دور از انتظار نبود. اما اگه تو ترک کردی من اسممو عوض می کنم هر چی تو بگی میذارم.
مرجان جون
سلام
خوبی؟
دیشب خواب دیدم اینجا یه پست جدید گذاشتی، امروز صبح تا بیدار شدم چک کردم ....:(
مرجان، یه جورایی دو دلم که آیا بهت اگه زنگ بزنم مزاحمته؟؟؟ شک دارم... لطفا اگه دوست داری تلفن نزنم این کامنت رو تأیید نکن که اینجوری متوجه بشم...
امیرت رو ببوس
مراقب خودت باش
باورم نمی شه .من بدون وبلاگ تو چه کنم؟خیلی بد جنسی!
مثل این می مونه دوستی داشته باشی که یکباره بدون هیچ مقدمه ای بذاره بره .بدون هیچ امکان خبر گیری ازش.منصفانه نیست.
من مثل بقیه این جا رو بهت حق نمی دم!پس دوستات چی می شه؟کسانی که تنها راه ارتباطیشون با تو همین وبلاگ بوده؟
سلام خانوم گل تولدت با تاخیر مبارک
انگار حرف رفتن زدی و اشک همه را در آوردی من برم ببینم چی نوشتی؟امیدوارم که همیشه و در هر حالی که هستی خوب وخوش باشی.
خوب خوندم
تصمیمت هم جدیه.از این جا روی ماه خودت و امیرک عزیز را می بوسم. خوبه که سر میزنی و تایید می کنی...
مواظب خودت باش.به خاطر همه نوشته های خوبت وچیزهائی که ازت یاد گرفتم ممنونم.
خیلی هم نخونده دارم...بوس بوس خانوم گلم
کاش فقط یک بار به خودم بیشتر محبت میکردم و ازت تلفن درخواست میکردم...کاش فقط یک بار دیگه بتونم نوشته ها ترو بخونم مرجانی...
نمیتونم قبولش کنم..خیلی سخته برام تو نباشی اینجا ...
سلام
تولد مبارک
هرصحبتی که داشتم رو بقیه دوستانت در کامنت های قبلی گفتن.
تکرار مکرر نمی کنم.
خوش باشی.