مثل اینکه اینجا هم خشک وتر باهم میسوزند و ما یک دوست نادیده را به گناه ناکرده از دست دادیم . هرچه صلاح باشد. شاید دست روزگار باز هم ما را به نوشته های شیرین شما راهنمایی کرد. شاد و سربلند باشید.
I need no money, no offer no treat, Riches don’t matter once I’m finally asleep, No friend, no foe would accompany me, Alone I go, leaving my kin to weep. Farewell my friend, I’ll take your leave, This vault is where I’ll rest in peace. -------------------------
دقیقا اندیشه بر انگیزه، و باعث شد که کلى بهش فکر کنم ممنونم
خیلی وقته که نمیدونیم امیر کوچولو چیکار میکنه و کل کل های تازه با مریخی چی بوده و به کجا رسیده،تورنتو و ترافیکش چه جوریه و از همه مهمتر که از احوالات و هوای خودت که گاهی ابری بود و گاهی آفتابی خبر نداریم!
دکتر شریعتی: من ادعا نمیکنم همیشه به یاد کسانیکه دوستشان دارم هستم،ولی سوگند میخورم حتی زمانی که به یادشان نیستم هم دوستشان دارم.
امیدوارم جریان ما خوانندگان این وبلاگ و مرجان هم همینطور باشه!!
مراقب خودت باش و از زمستان تورنتو لذت ببر.
سلام فرشاد جان
ممنونم از اینکه به یادم هستید، ممنونم از اینکه اینقدر دوستانه همراهم بودین که الان شما هم با من در این ایام همراهین با خاطرات مطالب گذشته.
در مورد من شخصا این صحبت دکتر شریعتى 100% صدق مى کنه تقریبا تک تک دوستان ثابت این وبلاگ که همیشه با کامنتها لطف داشتن در ذهنم هستن و دوستشون دارم.
ممنونم، دختر گلت رو ببوس به همسر عزیز هم سلام فراوون برسونید لطفا
امیدوارم در کنار خانواده و امیر عزیز همیشه شاد و سلامت باشی ؛ من که همیشه به یادت هستم و امیدوارم دوباره بنویسی و خاطرات شیرین گذشته رو زنده کنی ... مواظب خودت باش
از صلیب های کهنه سنتی که برگردن میکشیم امید معجزه نیست...
عشق مسیحای زندگی است که دیگر بار زنده بودنت را اعجاز میکند.
به صلیب سنتش مکش...
جبران خلیل جبران
بودن یا نبودن، مساله این است....
خوشحالم که هستی
حتی در سکوتت هم کلی حرف داری
البته فقط برای گوش شنوا
"عشق مسیحای زندگی است که دیگر بار زنده بودنت را اعجاز میکند."
بسیار زیبا فقط به شرطى که چیزى به نام عشق واقعا وجود خارجى داشته باشه و در زندگى و قلب آدم ها حضورش حس بشه هنوز هم معتقدم عشق وجود نداره
........
سهشنبه 9 آذرماه سال 1389 ساعت 07:43 ب.ظ
مرجان هر بار که میام و تعداد کامنت ها زیاد شده اینقدر انرژی میگیرم یعنی که تو هستی و تایید می کنی...حیف که من دیر باهات آشنا شدم و اینقدر شانس نداشتم که به غیر از اینجا باهات دوست باشم اما به قول نجمه انسان به امید زنده س...شاید زد و من آمدم کانادا و از یک طریقی ایندفعه رو در رو دیدمت! منکه اصلا ناامید نیستم تو آدم تاثیر گذاری هستی و مطمئنم اگه قدر تورو توی دلم بدونم و چیزایی که ازت یاد گرفتم به کار ببندم شرایطی فراهم میشه که این آشنایی پررنگ تر میشه فقط باید شاکر این نعمت باشم هر چند به نظر از دست رفته میاد اما من امیدم رو از دست ندادم. مرجان عزیزم بغلت می کنم محکم و میبوسمت بوسسسسسسسس
ممنونم از محبتت عزیزم، همیشه لطف دارى. اسم و آدرست رو برداشتم اما شاید خودت ندونى که تو هم تاثیر خیلى مثبتى روى من داشتى که دو نفر هر چقدر هم در بعضى از عقاید متفاوت و مخالف باشند باز میتونند بسیار محترمانه و دوستانه با هم در ارتباط باشند. بدون اغراق این رو تو با رفتارت ثابت کردى
من هم مى بوسمت عزیزم
بیتا-۵۴
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 ساعت 11:05 ق.ظ
خودت میدونی که من دعاها وانرژی های مثبتی که برات می فرستم به چه سرنوشتی دچار میشن الان که جواباتو به بعضی از کامنتها دیدم دلم یه جوری شد(بیاد زمان فعال بودن وبلاگت افتادم) پس با کمال بدجنسی اعلام میکنم: شدیدا دارم دعا میکنم اوضاع جوری پیش بره که دوباره شروع کنی به وبلاگ نویسی .بقیه چیزاشم به من مربوط نیست
آره عزیزم قربون اون انرژى هاى مثبتت برم که حسابى کار سازه.
دیگه اصلا تو مود نوشتن نیستم حتى تو مود خوندن هم نیستم مثل سابق کلا خنثى شدم نسبت به مجازستان
سلام خوبی عزیز دلم؟ این روزا درگیر مهمون داری بودم نیامدم. به نظر منم عشق وجود نداره. یکجایی خواندم عشق وجود نداره فقط عاشق وجود داره. راستی چقدر کار خوبی کردی جواب کامنت ها رو میدی. دلم برات تنگ شده. دوستت دارم امیر رو ببوس.
سلام عزیزم، خسته نباشى از مهمون دارى، ممنونم از محبتت اعظم جان
مرجان جونم نمیدونی چقدر از اینکه به کامنتها جواب میدی حتی در حد یک آیکون خوشحالم... ضمنا دوستان همه توجه داشته باشند که بدون شک این تنها وبلاگ دنیاست که خوانندگانش اونو فعلا دارند مینویسند!! شاد باشی . میبوسمت.
قربون محبتت برم عزیزم، از بس که خوانندگانش لطف دارند و مهربونند، و همین اشک رو به چشمام میاره
کاش بدونید که چقدر این دوستان ثابت قدم رو دوست دارم
چطوری؟ امیر خوبه؟ بعد از مدت ها که برامون ننوشتی اومدم سربزنم دیدم همه چیز رو بستی اما کامنتها زیادتر شدند. خیلی خوشحال شدم که یه راه رو برای ارتباطی برامون بازگذاشتی.
خیلی جای نوشته هات و خودت و بیان واقع گرات تو وبلاگ ها خالیه. کاش یک روز برسه که نظرت رو عوض کنی و باز برامون بنویسی. به هر حال برات آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم هرجایی که هستی پیروز و سربلند باشی دوست ندیده.
سلام مهسا جان
ممنونم از محبتت
فعلا که برنامه اى ندارم براى نوشتن تا ببینیم خدا چى میخواد
------------------------ مث خورشیدکی تابنده باشی همیشه باشی و پاینده باشی
----------------------- تفاوت نگاه با نگاه
دهقان پیر، با ناله میگفت: ارباب! آخر درد من یکی دو تا نیست، با وجود این همه بدبختی، نمیدانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را«چپ» آفریده است؟! دخترم همه چیز را دو تا میبیند.
ارباب پرخاش کرد و گفت: بدبخت! چهل سال است نان مرا زهر مار میکنی! مگر کور هستی، نمیبینی که چشم دختر من هم «چپ» است؟!
دهقان گفت: چرا ارباب میبینم ... اما ... چیزی که هست، دختر شما همهی این خوشبختیها را «دوتا» میبیند ... ولی دختر من، این همه بدبختی را ...
نقل از اینترنت
سلام امیر جان
ممنونم از محبتت و لطف همیشگیت
من هم ممنونم از دوستان خوب اینجا که با وجود نبودن من باز هستند و هستید.
سلام مرجان خانومی بالاخره اومدی ! javascript:void(0); امروز صبح ساعت 6 حست کردم پس درست بود که اومده بودی ! توی پرونده ا م عکستو که سیاه و سفیده هنوز دارمش و میدونم بدقولی کردم و نکشیدم برات ! ونفرستادم! ولی بازم عکسمو داری که و منم عکستو دارم! خیلی خوشحال شدم که جواب دادی و دوستتون دارم . خودمم دیگه بلاگ نمیایم ! هفته ای یکبار نت میرم . حستون هم درک میکنم . شاد و موفق باشید و خوش بگذره با امیر و مریخی
مرسى عزیزم. نگهش دار هر وقت که فرصت کردى و کشیدى برام بفرست
مرجاااااااااااااااااااان هر از چند گاهی به اینجا سر می زدم و هر دفعه به جای اینکه چیزی زیاد بشه ، کم شده اش رو می دیدم .. همیشه هم کامنت دونی رو باز می کردم و نمی دونم چرا خنگیم گل کرده بود همیشه هم همون صفحه ی اول رو می دیدم !! می فهمیدم تعداد کامنت ها زیاد شدن اما فکر می کردم مثل پرشین بلاگ تعداد کامنت های خصوصی هم حساب می شه !!! یعنی فکر می کردم این ها کامنت های خصوصی تو ان که دارن هی زیاد میشن یا کامنت هایی هستن که تو تاییدشون نمی کنی !! تا این درجه .... دیده بودی مرجان ؟؟ :دی امشب خیلی یه هویی نگام افتاد به شمارش بالایی و گفتم ای داد و بیداد ، آب در کوزه و ما تشنه لبان می کردیم !! انی وی ، تو خوبی مرجانی ، امیر کوچولو چطوره ؟ اگه بدونی چقدر دلم واستون تنگیده.. کاش زودتر پشیمون بشی و بر گردی ..
سلام بر بانوی از صحنه غایب با امید به سلامتی و موفقیت روزافزون برای جنابعالی و خانواده گرامی ...... راستش منهم از این همه کامنت در غیبت شما تعجب می کنم . به امید اینکه غیبت از نوع کبری نباشد . ..... من همچنان مشغول ادامه تحصیل برای کسب مدرک cga هستم و همچنین کمی هم مشغول کار در یک شرکت کوچک حسابداری و ... منتظر اقدام جنابعالی برای راه اندازی شرکت حسابداری و حسابرسی و احیا نا اگر خدا بخواهد افتخار همکاری و همراهی ... بویژه در بخش مربوط به هموطنان ....
سلام
خیلى خوشحالم که اوضاع داره روبراه میشه ، خسته نباشید از درس. ممنون که به یادم بودین
مرجان گلم . دلم برات خیلی تنگ شده . هنوزم یادداشتهایی که از وبلاگت نت برداری کرده بودم رو میخونم . دلم برای تک تک جملات و حتی شیطنت هات تنگ شده . هر جا هستی خوش باشی . کریسمست مبارک .
باور کن من هم شدیدا توى فکرت بودم مخصوصا که همیشه میخونمت و مطلبى که راجع به سمنان و مسجد امام و شهر نوشته بودى کلى هیجان زده ام کرده بود :)
خوشحال شدم که جواب دادی به کامنت ها من رو یادته ؟ گفتم دانشجو سمنان هستم و از شیراز اومدم شهرت شهرت هنوز هم دل گرمی برام نداره خسته ی خسته ام از کویر کاش همه ی سمنانی ها مثل تو با مرام و با حال بودن خدا به همرات
میخواستم سر به سرت بذارم بگم کم کم داره طولانى میشه ها نکنه چند ترم افتادى از درس هات :) شوخى کردم. شما به من لطف دارى همیشه همینطوره گاهى بعضى از شهر ها به روى آدم نمیفته حالا اینکه سمنان رو دوست ندارى چیز عجیبى نیست امیدوارم زودتر درست تموم بشه با دلخوشى برگردى هر جاى دنیا که دوست دارى
بازهم سلام عزیز دلم دوباره این دل ما هوای تو رو کرد. عزیزم اگر ننویسی هم همین که هستی و جواب ما رو میدی اندکی از دلتنگیمان کم می شود. دوستت دارم گلم. می بوسمت. مواظب خودت وامیرباش. تلفناتم جواب بدی بد نیستا. ثواب داره بخدا.
سلام قربون محبتت برم. فکر کنم گوشه و کنار همه جا یادداشت گذاشتم که به اعظم زنگ بزنم اما تا میاد کار ها تموم بشه میشه ساعت 4-5 غروب ما که ایران دیگه شده 1 نیمه شب :(( اما در اولین فرصت بهت زنگ میزنم
مرجان خانم سلام امیدوارم تجدید قوا کرده باشی و انرژی های مثبتت بیشتر از انرژی های منفیت شده باشه اصولا انسانهای احساساتی و با اعتماد به نفس تا یه جایی پیش می رن با انرژی های منفی بعضی از انسانها مقابله می کنن و بدون اینکه به روی خودشون بیارن خوب و عالی خودشون رو نشون می دن بعد یکهو از داخل منفجر می شن و لگد به همه چیز میز نن و از عالم و ادم من جمله خودشون متنفر می شن .......( ولی بعد از مدتی که خودشون و اون احساسشون تلطیف پیدا کرد پشیمون می شن و برای شروع لختی شون ( اینرسی) زیاده و نیاز به یک انگیزه خاصی دارند تا عزت نفسشون متزلزل نشه )
مرجان خانم زندگی همینه بعضی آدمها مارو می خندونن .......بعضی ها شاد و خوشحالمون می کنن..........بعضی ها غرور و انگیزه بهمون می دن ........بعضی ها وجودشون برای آدم آرامش بی نظیری می ده ...........در مقابل اینها هم بعضی ها استرس بهمون می دن...........بعضی ها ناراحتی و غصه بهمون می دن.................بعضی ها وجودشون ایست واقعیه و باید یا مسیرمون رو عوض کنیم یا اونو از سر راه برداریم...........بعضی ها حس حسادت و تنفرشون اونقدر زیاده وقتی که می بینیشون ته دلت خالی می شه همش فکر می کنی یک اتفاق بدی باید رخ بده...........خوب من زندگی همینه باید باورش کرد .... خندید و اندیشید. زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست هر کسی نقشی گیرد و از صحنه رود صحنه پیوسته به جاست نیک آن نغمه که مردم بسپارند به یاد مرجان جان شما خانم تاثیر گذاری هستی اگر از این قدرتی که داری بتونی خوب استفاده کنی در راههای بهتر و خوبی استفاده اش بکنی نتیجه بهتری واقعا داره تو ایران خیلی ها جسارت و اعتماد به نفس واقعی رو ندارند اگر بتونی به صورت رسمی و از حال مجاری قانونی و با تشکیل گرووهای واقعی تو زمینه دفاع از حقوق زن در ایران و ارتقاء قوانین اسلامی متناسب با شان و جایگاه زنان امروزی تلاش کنی و با گروههایی مثل شادی صدر و یا گروههای واقعی حمایت از زنان <سازمانهای بین المللی خیلی موفق تر و احساس بهتری بهت دست می ده . موفق باشی
سلام مرجان جان! از اینکه میبینم شاد هستی و سرزنده خوشحالم! امیر جان رو ببوس! اتفاقی به اینجا سر زدم به امید پستهای تازه و انشای خوبت! ولی خوب . . . سلامت باشی خانوم! فعلا بای.
با سلام باز دلم هوای شما و نوشته های خوب شما رو کرده بود،بخاطر همین اومدم سری بهت بزنم و بگم دوست داریم و بی صبرانه منتظریم تا دوباره برگردی و همه مونو خوشحال کنی. مواظب خودت و امیرجان باش
سلام ، ممنونم از محبت شما، پیشاپیش زیارت هم قبول، سفرتون خوش
عزیز دلم . باورت میشه وقتی اون پست رو نوشتم خیلی به یادت بودم ؟ مرجان دلم برات یه ذره شده . نمی دونم چرا گریه ام گرفت ؟ هر وقت از سر کوچه تون رد میشم یاد اون روزی میفتم که پیداش کردم . خیلی جات خالیه . میبوسمت .
قربونت برم، لطف دارى. حس جالبیه چون من هم با خوندن اون پستت کلى احساساتم بالا و پایین شدن.
اینهم یک چیز جالب دیگه تازه میخواستم بهت بگم تو اون کوچه دیگه هیچ نشونى از ما و خانواده امون نمونده اما اگر ازش رد شدى سلام من رو بهش برسون که تمام بچگى من تو همون کوچه بود.
میبوسمت خیلى زیاد هستى رو ببوس مواظب خودت و دل مهربونت هم باش
وای سلام عزیز دلم چه خوبه که هنوز میخونی و جواب میدی حالت چطوره خانوم خوشگل؟ اشک به چشام نشست جواباتو به دوستان دیدم مرجان همینم واسه ما کافیه این که باشی و بی خبر نباشیم ازت بیشتر از همیشه دوستت دارم بوووووس
سلام زهره جان
ممنونم از محبتت عزیزم، تو همیشه به من لطف داشتى عزیز دلم
سلام مرجان بانو از اینکه هستی و بیشتر هستی خوشحالیم همه... ----------------- چند روز قبل یه آگهی تسلیت دیدم توی یه روزنامه که برای همکارشون که یه خانم جوون بود که فوت شده بود درج کرده بودند...
اون خانم بیمار بوده و بعد از چندین ماه دست و پنجه نرم کردن با بیماری فوت شده بود روحش شاد... اما یه شعر سپید اونجا نوشته شده بود که خیلی خیلی توجه منو جلب کرد مینویسمش اینجا
ماندن هرگز آروزی من نبود! آمده بودم این کلمات را بچینم کنار طاقچه اتاق تو...! چند شاخه گل کاغذی بکارم میان باغچه خانه که آفتاب هدر نرود... بروم...!
ببین یه چیزی اینجا خیلی جالب و زیباست و اون اینه که تا سرحد ممکن اینجا مرگ حقیر شده و دنیا ناچیز انگاشته شده ... این نوع برخورد با مرگ و زندگی خیلی زیباست حتی در شعار... نکته دیگه اینکه عشق (به معنی عامش یعنی توجه و خواست و علاقه و نه چیز دیگه چون وجود نداره!!! ) با ساده ترین روش و صادقانه ترین نمادها به تصویر کشیده شده یعنی با چیدن کلمات کنار طاغچه اتاق محبوب و کاشتن گل کاغذی در باغچه !!! البته به نظر من هدر رفتن آفتاب عبارتی هست با منطق غیر قابل دفاع چون ذات آفتاب یعنی تابیدن و لاغیر ... میشد نوشت که آفتاب خسته نشود... اما همین نگاه حداقلی و فروتنانه که نخواهیم آفتاب رو هدر بدیم هم خودش نوعا جالب و زیباست...
فعل بروم خیلی ضربه زننده است و بجا البته پریشون میکنه ذهن رو با اون ترکیبی که در کل کار داره...
کلا پنجشنبه و جمعه رو با تمام مشکلات و سختیها... حسابی تو فضای این کار بودم که چه جالب هم مرگ و هم زندگی رو به سخره گرفته و فقط عشق و علاقه رو عامل اومدن به دنیا و دیدن یه محبوب و ابراز محبت به اون با اشاره ای مستقیم و غیر مستقیم دونسته... یعنی دیگه هیچ چیز مهم نبوده ... بجز دیدن یارش و حتی قصد نشون دادن خود نبوده!!!
من اینجور غرور و تعصب همراه با فروتنی رو که شاهدی از جمع ضدین هست رو خیلی میستایم و حتی با اغراق میپرستم... من اینجور نگاه حذفی و حتی سیاه و حقیرانگارانه رو نسبت به دنیا و مرگ و هر چیز دیگه ای که توش هست رو خیلی دوست دارم... آره دوست دارم...
من معتقدم اونچه که در دنیا باقی میمونه ناشی از دوچیزه اول عشق در معنا و مقام صحیح خودش یعنی عشق ازلی و ابدی که بین دو جنس نر و ماده محدود نیست... دوم احترام ناشی از نوع اندیشه و نگاه جمعی و پویا و جستجوگر و تکثرگرا از جزئی ترین ذره تا کلی ترین مفهوم همراه با عدم تعلق و وابستگی به هر گونه تعلقات تمتعات زمینی... میدونم دارم خیلی گنده گنده نظر میدم اما به غیر از این دو و تاثیراتشون دیگه هیچ چیز باقی نخواهد ماند هیچ چیز... ---------------- بهر حال اینا نظر بندست و بس شاید باید جدی نگیریمش ضمنا این رو در عین خوشی در ناخوشی نوشتمها نه در عین ناخوشی از ناخوشی...
برات بهترین ها رو میخوام موفق باشی
۱۲۳۴۵۶۷۸۹ بای
ممنونم امیر عزیز مرسى از این قطعه اى که با ما شریک شدى مرسى از تفسیر زیبایى که داشتى ممنونم از اینکه هستى ممنونم، و از اینکه اینجا رو گرم و زنده نگه مى دارید ممنونم
سلام واقعا به این وبلاگ سر نمی زنی ؟ نمیایی ببینی کیا منتظرت هستند و کیا هنوز به یادت اند - ازت خیلی چیزها یاد گرفتم - کاری کردی که عاشق هند بشم و خیلی تجربه های بکر بهم انتقال دادی
مرجان نمی دونم چی شد که اینطوری شد اما دلم برات تنگ شده - دلم برای امیر هم تنگ شده - من هیچوقت ندیدمت - حتی امیر رو اما احساس می کردم با شما سالها زندگی کردم - دوریت برام سخته هر بار میام به امید اینکه این وبلاگ قفلش شکسته شده باشه اما تو رفتی و تصمیم خودت رو گرفتی و به همه چیز پشت پا زدی بگو چکار کنم که تو باشی ! می دونم هرچی بیشتر اصرار کنم تو مصمم تر میشی ولی با رفتنت واقعا قلبم شکسته
من هنوز منتظرت هستم - منتظر زلالی ایی که حتی فرهنگ یه کشور دیگه هم روی ایرانی بودنش تاثیر نگذاشت - برگرد خواهش میکنم برگرد اگه نه یه راهی برای ماهی یک بار خوندن حرفهات بگذار میدونم احتمالا داری می جنگی و داری متحول میشی خواهش میکنم اگه می تونی حتی اگه هم حوصله شدی ولی بودنم رو تحمل کن و خودت هم باش (بی حوصله) اون بالا بی جا افتاد منتظرت هستم گفتی بهت ایمیل نفرستم منم گوش دادم ولی منتظرت هستم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم خیلی تنهام تو این تنهایی ها ستاره ام باشی چی میشه؟ باورکن از نورت هیچی کم نمیشه هرکجا هستی برات آرزوی بهترین ها رو دارم و منتظرم
چرا اتفاقا سر میزنم، همیشه و این روز ها به کامنتها هم جواب میدم به یاد روز هاى پر از عشق و صمیمیت دور هم.
////---- ترکه و زنش دعواشون شده بوده، با هم حرف نمیزدند. زن ترکه وقتی شب میره بخوابه، یک یادداشت برای ترکه میگذاره که: منو فردا ساعت 6 بیدار کن. صبح زنه ساعت 10 از خواب پا میشه، میبینه ترکه براش یک یادداشت گذاشته که: پاشو زنیکه خر! ساعت شیشه
یک بابایی رو میخواستند تو آذربایجان اعدام کنند. بهش میگند: چون تو اینجا غریبه هستی و مهمان ما به حساب میای، ما بهت یک تخفیف میدیم، تو حق داری نوع مرگت رو انتخاب کنی. یارو هم اتاق گاز رو انتخاب میکنه. خلاصه میگیرند میبرنش تو یه اتاقی، یارو نگاه میکنه میبینه اتاقه سقف نداره! میزنده زیر خنده، میگه: هِهِه! اتاق گاز ترکا رو ببین! ترکا بهش میگن:بخند! وقتی کپسولای گاز افتادند رو سرت، اونوقت میفهمی
سلام دوباره به مرجان بانو . 1-می خواستم بگو خودتون هم می دونید که جمع کردن این همه دوست و رفیق که چند ماهه می دونن نیستی و همچنان مثل من نا امیدانه وبلاگو باز می کنن کار آسونی نبوده و شما به راحتی با نثر شیرینی که داری و صد البته با تداوم و استمرار و به روز بودن که خودش تو اون دنیای پر مشغله ینگه دنیا کار آسونی نیست، این کار رو انجام دادی و بعد رها کردی . یاد شعر نیما افتادم نازک آرای تن ساق گلی که به جانش کشتم و به جان دادمش آب ای دریغا! به برم میشکند دستها میسایم تا دری بگشایم بر عبث میپایم که به در کس آید در ودیوار بهم ریختهشان بر سرم میشکند.
حالا این وبلاگم مثل همون تن ساقه گل بود.
2- به نظرم شما در قبال این همه کسانی که بهت علاقه داشتن مسئولیت داری.
سلام رعنا جان
شک ندارم که این دوستیهاى باقیمونده از اون همه بازدید به معناى واقعى و درست همون دوستى نابه، که به قول شما بعد از اینهمه مدت هنوز هم به من و اینجا لطف دارند، اینکه بیشتر وقتها اشک رو به چشمم میارن و خدا رو شکر میکنم از داشتن و بودن انسانهاى نازنین در اطرافم
امیدوارم روزى شرایط فراهم بشه که من هم از خجالت این دوستان حقیقى دربیام
Man yeki az khanandehaye sabeghet hastam. taghriban 10 mah bod ke be websitet sar nazade bodam vali on moghe keneveshtehato donbal mikardam kheli behem aramesh midad va kheli az tajorobet aram amozande bod. Rahi vojod dare ke betonam matalebe ghablito bekhonam? chon vaghean ehsase mikonam be khondaneshon ehtiyaj daram.
merci
سلام دوست عزیز شما لطف دارى ، نمیدونم که میشه از گوگل ریدر خوند هنوز یا نه اما من کل آرشیو رو حذف کردم و جاى دیگه اى هم نذاشتم
اومدم سری بزنم که دیدم کامنتها رو جواب دادین ....... خیلی خوشحال شدم ....... این کارتون دسته کمی از پست گذاشتن واسم نداشت ......... جاتون خیلی خالیه ........ ولی راضی هستیم به رضات مرجان جان جان
سلام تا حالا کامنت براتون نذاشتم نمی دونم تنبلیم بود یا چیز دیگه! اما امروز یه ایمیل دیدم که معبدی از هند بود با عکس های .... یاد یه پستتون افتادم مال خیلی وقت پیش دلم براتون تنگید بدجوری و برای امیرخان شیطون و داستانهای مریخی و... خواستم بگم شاد باشین هر جای دنیای که باشین و کاش باز می نوشتین
ممنونم از شما ، لطف دارید
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام مرجان گلی
همین که اینجارو می خونی برای ما کافیه کلی خوشحال شدم دو تا کامنت جواب دادی
مثل اینکه اینجا هم خشک وتر باهم میسوزند و ما یک دوست نادیده را به گناه ناکرده از دست دادیم . هرچه صلاح باشد. شاید دست روزگار باز هم ما را به نوشته های شیرین شما راهنمایی کرد. شاد و سربلند باشید.
شعری انگلیسی که به نظرم زیباست و اندیشه برانگیز:
I need no money, no offer no treat,
Riches don’t matter once I’m finally asleep,
No friend, no foe would accompany me,
Alone I go, leaving my kin to weep.
Farewell my friend, I’ll take your leave,
This vault is where I’ll rest in peace.
-------------------------
دقیقا اندیشه بر انگیزه، و باعث شد که کلى بهش فکر کنم ممنونم
آزمون عشق






امیری به شاهزاده خانمی گفت: من عاشق توام.
شاهزاده گفت: زیباتر از من خواهرم است که در پشت سر تو ایستاده است.
امیر برگشت و دید هیچکس نیست .
شاهزاده گفت: تو عاشق نیستی ؛ عاشق به غیر نظر نمی کند.
-------------------
بسیار زیبا، اما براى آزاد هم نوشتم به نظر من به طور کلى اصلا چیزى به نام عشق وجود نداره اصلا
وای چه خوب که 299 شد 504 و این یعنی تو این جا را رها نکردی
چقدر دلم برای پستهات تنگ شده . هرمرتبه میام با امید اینکه شاید دوباره دلت رحم اومده باشه و برگشته باشی .
جات خالیه خیلی
ممنونم خورشید جان شما لطف دارى
مرجان به روزگاران مهری نشسته بر دل
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران
سلااااااااااااام
اومدم بگم خیلی دوست داریم و فراموشت نکردیم
امیدوارم هرجا هستی خوش باشی و دنیا بکام
سلام گجمو جان
ممنونم از محبت شما
مرجان جان سلام
همین روزا کریسمسه و نوبت کلاه سنتا و .....
خیلی وقته که نمیدونیم امیر کوچولو چیکار میکنه و کل کل های تازه با مریخی چی بوده و به کجا رسیده،تورنتو و ترافیکش چه جوریه و از همه مهمتر که از احوالات و هوای خودت که گاهی ابری بود و گاهی آفتابی خبر نداریم!
دکتر شریعتی:
من ادعا نمیکنم همیشه به یاد کسانیکه دوستشان دارم هستم،ولی سوگند میخورم حتی زمانی که به یادشان نیستم هم دوستشان دارم.
امیدوارم جریان ما خوانندگان این وبلاگ و مرجان هم همینطور باشه!!
مراقب خودت باش و از زمستان تورنتو لذت ببر.
سلام فرشاد جان
ممنونم از اینکه به یادم هستید، ممنونم از اینکه اینقدر دوستانه همراهم بودین که الان شما هم با من در این ایام همراهین با خاطرات مطالب گذشته.
در مورد من شخصا این صحبت دکتر شریعتى 100% صدق مى کنه تقریبا تک تک دوستان ثابت این وبلاگ که همیشه با کامنتها لطف داشتن در ذهنم هستن و دوستشون دارم.
ممنونم، دختر گلت رو ببوس به همسر عزیز هم سلام فراوون برسونید لطفا
سلام مرجان عزیز
امیدوارم در کنار خانواده و امیر عزیز همیشه شاد و سلامت باشی ؛ من که همیشه به یادت هستم و امیدوارم دوباره بنویسی و خاطرات شیرین گذشته رو زنده کنی ...
مواظب خودت باش
ایام به کام
ممنونم کیارش جان
از صلیب های کهنه سنتی که برگردن میکشیم امید معجزه نیست...
عشق مسیحای زندگی است که دیگر بار زنده بودنت را اعجاز میکند.
به صلیب سنتش مکش...
جبران خلیل جبران
بودن یا نبودن، مساله این است....
خوشحالم که هستی
حتی در سکوتت هم کلی حرف داری
البته فقط برای گوش شنوا
"عشق مسیحای زندگی است که دیگر بار زنده بودنت را اعجاز میکند."
بسیار زیبا فقط به شرطى که چیزى به نام عشق واقعا وجود خارجى داشته باشه و در زندگى و قلب آدم ها حضورش حس بشه هنوز هم معتقدم عشق وجود نداره
مرجان هر بار که میام و تعداد کامنت ها زیاد شده اینقدر انرژی میگیرم یعنی که تو هستی و تایید می کنی...حیف که من دیر باهات آشنا شدم و اینقدر شانس نداشتم که به غیر از اینجا باهات دوست باشم اما به قول نجمه انسان به امید زنده س...شاید زد و من آمدم کانادا و از یک طریقی ایندفعه رو در رو دیدمت! منکه اصلا ناامید نیستم تو آدم تاثیر گذاری هستی و مطمئنم اگه قدر تورو توی دلم بدونم و چیزایی که ازت یاد گرفتم به کار ببندم شرایطی فراهم میشه که این آشنایی پررنگ تر میشه فقط باید شاکر این نعمت باشم هر چند به نظر از دست رفته میاد اما من امیدم رو از دست ندادم. مرجان عزیزم بغلت می کنم محکم و میبوسمت
بوسسسسسسسس
ممنونم از محبتت عزیزم، همیشه لطف دارى. اسم و آدرست رو برداشتم اما شاید خودت ندونى که تو هم تاثیر خیلى مثبتى روى من داشتى که دو نفر هر چقدر هم در بعضى از عقاید متفاوت و مخالف باشند باز میتونند بسیار محترمانه و دوستانه با هم در ارتباط باشند. بدون اغراق این رو تو با رفتارت ثابت کردى
من هم مى بوسمت عزیزم
خودت میدونی که من دعاها وانرژی های مثبتی که برات می فرستم به چه سرنوشتی دچار میشن
الان که جواباتو به بعضی از کامنتها دیدم دلم یه جوری شد(بیاد زمان فعال بودن وبلاگت افتادم) پس با کمال بدجنسی اعلام میکنم:
شدیدا دارم دعا میکنم اوضاع جوری پیش بره که دوباره شروع کنی به وبلاگ نویسی .بقیه چیزاشم به من مربوط نیست
آره عزیزم قربون اون انرژى هاى مثبتت برم که حسابى کار سازه.


دیگه اصلا تو مود نوشتن نیستم حتى تو مود خوندن هم نیستم مثل سابق کلا خنثى شدم نسبت به مجازستان
یک عالمه بوس و بوس
سلام
خوبی عزیز دلم؟ این روزا درگیر مهمون داری بودم نیامدم. به نظر منم عشق وجود نداره. یکجایی خواندم عشق وجود نداره فقط عاشق وجود داره.
راستی چقدر کار خوبی کردی جواب کامنت ها رو میدی.
دلم برات تنگ شده. دوستت دارم امیر رو ببوس.
سلام عزیزم، خسته نباشى از مهمون دارى، ممنونم از محبتت اعظم جان
میبوسمت خیلى زیاد
مرجان جونم نمیدونی چقدر از اینکه به کامنتها جواب میدی حتی در حد یک آیکون خوشحالم... ضمنا دوستان همه توجه داشته باشند که بدون شک این تنها وبلاگ دنیاست که خوانندگانش اونو فعلا دارند مینویسند!! شاد باشی . میبوسمت.
قربون محبتت برم عزیزم، از بس که خوانندگانش لطف دارند و مهربونند، و همین اشک رو به چشمام میاره
کاش بدونید که چقدر این دوستان ثابت قدم رو دوست دارم
مرجان جان کاش اگر وبلاگ دیگری راه انداختی به بعضی ها می گفتی
نه عزیز دلم فعلا که هیچ جا نیستم تا ببینم آینده چى میشه
سلام مرجان جان
از شواهد و قراین بر میاد که انگار به سلامتی داره یه اتفاقهایی در راستای دست به کیبورد شدن دوباره میافته
سلام مهدى جان
دستم که خدا رو شکر از کیبورد نیفتاده هنوز هم تقریبا شبى یک پست مینویسم فقط منتشرش نمیکنم، نگهشون میدارم یک گوشه
شاد باشى
مرجان باز که رفتی تو خلوتت. خواهشا کامنت ها رو تایید کن. من هر روز امیدوارتر میشم به برگشتنت.
نه فدات بشم هفته گذشته شدیدا سرم شلوغ بود ، بوس بوس
سلام
می بینم که مرجان بانوی وبلاگستان سلام دوستان را بی جواب نگذاشته است ، خیلی خوشحال شدم و به اندازه ی یک پست که چه عرض بکنم یک مژده لذت داد .
سلام دادو جان
ممنونم از محبت همیشگى شما و لطفى که دارى مرسى
مرجان عزیز سلام
چطوری؟ امیر خوبه؟
بعد از مدت ها که برامون ننوشتی اومدم سربزنم دیدم همه چیز رو بستی اما کامنتها زیادتر شدند. خیلی خوشحال شدم که یه راه رو برای ارتباطی برامون بازگذاشتی.
خیلی جای نوشته هات و خودت و بیان واقع گرات تو وبلاگ ها خالیه. کاش یک روز برسه که نظرت رو عوض کنی و باز برامون بنویسی.
به هر حال برات آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم هرجایی که هستی پیروز و سربلند باشی دوست ندیده.
سلام مهسا جان
ممنونم از محبتت
فعلا که برنامه اى ندارم براى نوشتن تا ببینیم خدا چى میخواد
شاد و سلامت باشى
سلامت میدهم ای دوست
سلامی از فراسو ها
سلامی از ته قلبی
که می تازد به آن سو ها...
-------------------------------------
ممنونم که هستی...
چه خوبه که هستی...
------------------------
مث خورشیدکی تابنده باشی
همیشه باشی و پاینده باشی
-----------------------
تفاوت نگاه با نگاه
دهقان پیر، با ناله میگفت: ارباب! آخر درد من یکی دو تا نیست، با وجود این همه بدبختی، نمیدانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را«چپ» آفریده است؟! دخترم همه چیز را دو تا میبیند.
ارباب پرخاش کرد و گفت: بدبخت! چهل سال است نان مرا زهر مار میکنی! مگر کور هستی، نمیبینی که چشم دختر من هم «چپ» است؟!
دهقان گفت: چرا ارباب میبینم ... اما ... چیزی که هست، دختر شما همهی این خوشبختیها را «دوتا» میبیند ... ولی دختر من، این همه بدبختی را ...
نقل از اینترنت
سلام امیر جان
ممنونم از محبتت و لطف همیشگیت
من هم ممنونم از دوستان خوب اینجا که با وجود نبودن من باز هستند و هستید.
روایت بسیار زیبایى بود ممنونم
شاد و سلامت باشى
مرجان کجایی باز؟
زیر سایه شما همینجام
قطع یک نشانه:
درخت طی هزار سال زیبایی باشکوهی پیدا کرده بود .
از زلزله و خشکسالی و آتش سوزی جان سالم به در کرده بود .
هزار سال دست نخورده و هزار سال فتح نشده باقی مانده بود .
سرکارگر با صدای بلند گفت : چقدر طول می کشد بیندازی ؟
هیزم شکن گفت : فوقش دو ساعت .
پس تمامش کن !!!
سلام مرجان خانومی بالاخره اومدی ! javascript:void(0);
امروز صبح ساعت 6 حست کردم پس درست بود که اومده بودی ! توی پرونده ا م عکستو که سیاه و سفیده هنوز دارمش و میدونم بدقولی کردم و نکشیدم برات ! ونفرستادم! ولی بازم عکسمو داری که و منم عکستو دارم!
خیلی خوشحال شدم که جواب دادی و دوستتون دارم .
خودمم دیگه بلاگ نمیایم ! هفته ای یکبار نت میرم .
حستون هم درک میکنم . شاد و موفق باشید و خوش بگذره با امیر و مریخی
مرسى عزیزم. نگهش دار هر وقت که فرصت کردى و کشیدى برام بفرست
مرجاااااااااااااااااااان هر از چند گاهی به اینجا سر می زدم و هر دفعه به جای اینکه چیزی زیاد بشه ، کم شده اش رو می دیدم .. همیشه هم کامنت دونی رو باز می کردم و نمی دونم چرا خنگیم گل کرده بود همیشه هم همون صفحه ی اول رو می دیدم !! می فهمیدم تعداد کامنت ها زیاد شدن اما فکر می کردم مثل پرشین بلاگ تعداد کامنت های خصوصی هم حساب می شه !!! یعنی فکر می کردم این ها کامنت های خصوصی تو ان که دارن هی زیاد میشن یا کامنت هایی هستن که تو تاییدشون نمی کنی !! تا این درجه .... دیده بودی مرجان ؟؟ :دی
امشب خیلی یه هویی نگام افتاد به شمارش بالایی و گفتم ای داد و بیداد ، آب در کوزه و ما تشنه لبان می کردیم !!
انی وی ، تو خوبی مرجانی ، امیر کوچولو چطوره ؟ اگه بدونی چقدر دلم واستون تنگیده.. کاش زودتر پشیمون بشی و بر گردی ..
از دست تو دختر:) مرسى که همیشه به من لطف دارى
سلام بر بانوی از صحنه غایب
با امید به سلامتی و موفقیت روزافزون برای جنابعالی و خانواده گرامی
......
راستش منهم از این همه کامنت در غیبت شما تعجب می کنم . به امید اینکه غیبت از نوع کبری نباشد .
.....
من همچنان مشغول ادامه تحصیل برای کسب مدرک cga هستم و همچنین کمی هم مشغول کار در یک شرکت کوچک حسابداری و ...
منتظر اقدام جنابعالی برای راه اندازی شرکت حسابداری و حسابرسی و احیا نا اگر خدا بخواهد افتخار همکاری و همراهی ... بویژه در بخش مربوط به هموطنان ....
سلام
خیلى خوشحالم که اوضاع داره روبراه میشه ، خسته نباشید از درس. ممنون که به یادم بودین
به خانواده محترم سلام برسونید
مرجان جان سلام
با عشق، زمان فراموش میشود
و با زمان ، عشق !!
----------------------------
بخاطر داشته باش:
" سخت ترین توفان، مهمان دریاست نه صاحب خانه ی آن."
نادر ابراهیمی
مراقب خودت باش و با صلابت همیشگی روزهای بی مهر را پشت سر بگذار.
سلااااااااااااااااااااااااام
به به چه کار خوبی
واقعا خوشحالم و ممنونم که به این سکوتت خاتمه دادی
دیگه این ارتباطات یک طرفه شدیدا داشت آزار دهنده میشد
بهت تبریک میگم و امیدوارم هر چه زودتر
مرجان خانوم رو همونجوری که هست ببینیم
شاد و سلامت باشی
مرجان گلم . دلم برات خیلی تنگ شده . هنوزم یادداشتهایی که از وبلاگت نت برداری کرده بودم رو میخونم . دلم برای تک تک جملات و حتی شیطنت هات تنگ شده . هر جا هستی خوش باشی . کریسمست مبارک .
باور کن من هم شدیدا توى فکرت بودم مخصوصا که همیشه میخونمت و مطلبى که راجع به سمنان و مسجد امام و شهر نوشته بودى کلى هیجان زده ام کرده بود :)
میبوسمت، هستى عزیز رو ببوس
سلام مرجان جون. خیلی خوشحال شدم که کامنت ها رو جواب دادی .
امیدوارم که خوب و خوش باشی.
ممنونم فروزان عزیز
خوشحال شدم که جواب دادی به کامنت ها
من رو یادته ؟ گفتم دانشجو سمنان هستم و از شیراز اومدم شهرت
شهرت هنوز هم دل گرمی برام نداره
خسته ی خسته ام از کویر
کاش همه ی سمنانی ها مثل تو با مرام و با حال بودن
خدا به همرات
میخواستم سر به سرت بذارم بگم کم کم داره طولانى میشه ها نکنه چند ترم افتادى از درس هات :) شوخى کردم. شما به من لطف دارى همیشه همینطوره گاهى بعضى از شهر ها به روى آدم نمیفته حالا اینکه سمنان رو دوست ندارى چیز عجیبى نیست امیدوارم زودتر درست تموم بشه با دلخوشى برگردى هر جاى دنیا که دوست دارى
بازهم سلام عزیز دلم


دوباره این دل ما هوای تو رو کرد. عزیزم اگر ننویسی هم همین که هستی و جواب ما رو میدی اندکی از دلتنگیمان کم می شود. دوستت دارم گلم. می بوسمت. مواظب خودت وامیرباش. تلفناتم جواب بدی بد نیستا. ثواب داره بخدا.
سلام قربون محبتت برم. فکر کنم گوشه و کنار همه جا یادداشت گذاشتم که به اعظم زنگ بزنم اما تا میاد کار ها تموم بشه میشه ساعت 4-5 غروب ما که ایران دیگه شده 1 نیمه شب :(( اما در اولین فرصت بهت زنگ میزنم
دخترهاى گلت رو خیلى ببوس
salam dokhtare khub,
umadam ye mach bedamo beram :)
rasti, ta santa mibinam yadam be dastane polise va kolahe santa miofte va khandam migire.
shado bargharar bashi.
delemun tang shode
سلام کیوى جان
ممنونم عزیزم
:)))) این روز ها هم که همه جا پر شده از سنتا :) تو هر مال و هر خیابونى
مرجان خانم سلام
امیدوارم تجدید قوا کرده باشی و انرژی های مثبتت بیشتر از انرژی های منفیت شده باشه
اصولا انسانهای احساساتی و با اعتماد به نفس تا یه جایی پیش می رن با انرژی های منفی بعضی از انسانها مقابله می کنن و بدون اینکه به روی خودشون بیارن خوب و عالی خودشون رو نشون می دن بعد یکهو از داخل منفجر می شن و لگد به همه چیز میز نن و از عالم و ادم من جمله خودشون متنفر می شن .......( ولی بعد از مدتی که خودشون و اون احساسشون تلطیف پیدا کرد پشیمون می شن و برای شروع لختی شون ( اینرسی) زیاده و نیاز به یک انگیزه خاصی دارند تا عزت نفسشون متزلزل نشه )
مرجان خانم زندگی همینه بعضی آدمها مارو می خندونن .......بعضی ها شاد و خوشحالمون می کنن..........بعضی ها غرور و انگیزه بهمون می دن ........بعضی ها وجودشون برای آدم آرامش بی نظیری می ده ...........در مقابل اینها هم بعضی ها استرس بهمون می دن...........بعضی ها ناراحتی و غصه بهمون می دن.................بعضی ها وجودشون ایست واقعیه و باید یا مسیرمون رو عوض کنیم یا اونو از سر راه برداریم...........بعضی ها حس حسادت و تنفرشون اونقدر زیاده وقتی که می بینیشون ته دلت خالی می شه همش فکر می کنی یک اتفاق بدی باید رخ بده...........خوب من زندگی همینه باید باورش کرد .... خندید و اندیشید.
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست هر کسی نقشی گیرد و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست نیک آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
مرجان جان شما خانم تاثیر گذاری هستی اگر از این قدرتی که داری بتونی خوب استفاده کنی در راههای بهتر و خوبی استفاده اش بکنی نتیجه بهتری واقعا داره
تو ایران خیلی ها جسارت و اعتماد به نفس واقعی رو ندارند اگر بتونی به صورت رسمی و از حال مجاری قانونی و با تشکیل گرووهای واقعی تو زمینه دفاع از حقوق زن در ایران و ارتقاء قوانین اسلامی متناسب با شان و جایگاه زنان امروزی تلاش کنی و با گروههایی مثل شادی صدر و یا گروههای واقعی حمایت از زنان <سازمانهای بین المللی خیلی موفق تر و احساس بهتری بهت دست می ده .
موفق باشی
سلام مرجان جان! از اینکه میبینم شاد هستی و سرزنده خوشحالم! امیر جان رو ببوس! اتفاقی به اینجا سر زدم به امید پستهای تازه و انشای خوبت! ولی خوب . . . سلامت باشی خانوم! فعلا بای.
سلام سمیرا جان ممنونم از محبتت
با سلام
باز دلم هوای شما و نوشته های خوب شما رو کرده بود،بخاطر همین اومدم سری بهت بزنم و بگم دوست داریم و بی صبرانه منتظریم تا دوباره برگردی و همه مونو خوشحال کنی.
مواظب خودت و امیرجان باش
سلام ، ممنونم از محبت شما، پیشاپیش زیارت هم قبول، سفرتون خوش
عزیز دلم . باورت میشه وقتی اون پست رو نوشتم خیلی به یادت بودم ؟ مرجان دلم برات یه ذره شده . نمی دونم چرا گریه ام گرفت ؟ هر وقت از سر کوچه تون رد میشم یاد اون روزی میفتم که پیداش کردم . خیلی جات خالیه . میبوسمت .
قربونت برم، لطف دارى. حس جالبیه چون من هم با خوندن اون پستت کلى احساساتم بالا و پایین شدن.
اینهم یک چیز جالب دیگه تازه میخواستم بهت بگم تو اون کوچه دیگه هیچ نشونى از ما و خانواده امون نمونده اما اگر ازش رد شدى سلام من رو بهش برسون که تمام بچگى من تو همون کوچه بود.
میبوسمت خیلى زیاد هستى رو ببوس مواظب خودت و دل مهربونت هم باش
قبول نیست منم جواب میخوام (آیکون گریه شدید!!!!)
اى جونم، نه عزیزم، گریه نکن، این هم جواب
ممنونم که به یادم هستى و سر میزنى. مواظب خودت و گل پسرت باش
وای سلام عزیز دلم چه خوبه که هنوز میخونی و جواب میدی
حالت چطوره خانوم خوشگل؟
اشک به چشام نشست جواباتو به دوستان دیدم
مرجان همینم واسه ما کافیه این که باشی و بی خبر نباشیم ازت
بیشتر از همیشه دوستت دارم
بوووووس
سلام زهره جان
ممنونم از محبتت عزیزم، تو همیشه به من لطف داشتى عزیز دلم
میبوسمت
سلام مرجان بانو
از اینکه هستی و بیشتر هستی خوشحالیم همه...
-----------------
چند روز قبل یه آگهی تسلیت دیدم توی یه روزنامه که برای همکارشون که یه خانم جوون بود که فوت شده بود درج کرده بودند...
اون خانم بیمار بوده و بعد از چندین ماه دست و پنجه نرم کردن با بیماری فوت شده بود روحش شاد...
اما
یه شعر سپید اونجا نوشته شده بود که خیلی خیلی توجه منو جلب کرد
مینویسمش اینجا
ماندن هرگز آروزی من نبود!
آمده بودم این کلمات را بچینم کنار طاقچه اتاق تو...!
چند شاخه گل کاغذی بکارم میان باغچه خانه
که آفتاب هدر نرود...
بروم...!
ببین یه چیزی اینجا خیلی جالب و زیباست و اون اینه که تا سرحد ممکن اینجا مرگ حقیر شده و دنیا ناچیز انگاشته شده ... این نوع برخورد با مرگ و زندگی خیلی زیباست حتی در شعار...
نکته دیگه اینکه عشق (به معنی عامش یعنی توجه و خواست و علاقه و نه چیز دیگه چون وجود نداره!!! ) با ساده ترین روش و صادقانه ترین نمادها به تصویر کشیده شده
یعنی با چیدن کلمات کنار طاغچه اتاق محبوب و کاشتن گل کاغذی در باغچه !!!
البته به نظر من هدر رفتن آفتاب عبارتی هست با منطق غیر قابل دفاع چون ذات آفتاب یعنی تابیدن و لاغیر ... میشد نوشت که آفتاب خسته نشود...
اما همین نگاه حداقلی و فروتنانه که نخواهیم آفتاب رو هدر بدیم هم خودش نوعا جالب و زیباست...
فعل بروم خیلی ضربه زننده است و بجا البته پریشون میکنه ذهن رو با اون ترکیبی که در کل کار داره...
کلا پنجشنبه و جمعه رو با تمام مشکلات و سختیها... حسابی تو فضای این کار بودم که چه جالب هم مرگ و هم زندگی رو به سخره گرفته و فقط عشق و علاقه رو عامل اومدن به دنیا و دیدن یه محبوب و ابراز محبت به اون با اشاره ای مستقیم و غیر مستقیم دونسته... یعنی دیگه هیچ چیز مهم نبوده ... بجز دیدن یارش و حتی قصد نشون دادن خود نبوده!!!
من اینجور غرور و تعصب همراه با فروتنی رو که شاهدی از جمع ضدین هست رو خیلی میستایم و حتی با اغراق میپرستم... من اینجور نگاه حذفی و حتی سیاه و حقیرانگارانه رو نسبت به دنیا و مرگ و هر چیز دیگه ای که توش هست رو خیلی دوست دارم... آره دوست دارم...
من معتقدم اونچه که در دنیا باقی میمونه ناشی از دوچیزه
اول عشق در معنا و مقام صحیح خودش یعنی عشق ازلی و ابدی که بین دو جنس نر و ماده محدود نیست...
دوم احترام ناشی از نوع اندیشه و نگاه جمعی و پویا و جستجوگر و تکثرگرا از جزئی ترین ذره تا کلی ترین مفهوم همراه با عدم تعلق و وابستگی به هر گونه تعلقات تمتعات زمینی...
میدونم دارم خیلی گنده گنده نظر میدم اما به غیر از این دو و تاثیراتشون
دیگه هیچ چیز باقی نخواهد ماند
هیچ چیز...
----------------
بهر حال اینا نظر بندست و بس
شاید باید جدی نگیریمش
ضمنا
این رو در عین خوشی در ناخوشی نوشتمها
نه در عین ناخوشی از ناخوشی...
برات بهترین ها رو میخوام
موفق باشی
۱۲۳۴۵۶۷۸۹
بای
ممنونم امیر عزیز مرسى از این قطعه اى که با ما شریک شدى مرسى از تفسیر زیبایى که داشتى ممنونم از اینکه هستى ممنونم، و از اینکه اینجا رو گرم و زنده نگه مى دارید ممنونم
مرسى امیر جان
سلام
واقعا به این وبلاگ سر نمی زنی ؟ نمیایی ببینی کیا منتظرت هستند و کیا هنوز به یادت اند - ازت خیلی چیزها یاد گرفتم - کاری کردی که عاشق هند بشم و خیلی تجربه های بکر بهم انتقال دادی
مرجان نمی دونم چی شد که اینطوری شد اما دلم برات تنگ شده - دلم برای امیر هم تنگ شده - من هیچوقت ندیدمت - حتی امیر رو اما احساس می کردم با شما سالها زندگی کردم - دوریت برام سخته هر بار میام به امید اینکه این وبلاگ قفلش شکسته شده باشه اما تو رفتی و تصمیم خودت رو گرفتی و به همه چیز پشت پا زدی
بگو چکار کنم که تو باشی ! می دونم هرچی بیشتر اصرار کنم تو مصمم تر میشی ولی با رفتنت واقعا قلبم شکسته
من هنوز منتظرت هستم - منتظر زلالی ایی که حتی فرهنگ یه کشور دیگه هم روی ایرانی بودنش تاثیر نگذاشت - برگرد خواهش میکنم برگرد
اگه نه یه راهی برای ماهی یک بار خوندن حرفهات بگذار
میدونم احتمالا داری می جنگی و داری متحول میشی خواهش میکنم اگه می تونی
حتی اگه هم حوصله شدی ولی بودنم رو تحمل کن و خودت هم باش
(بی حوصله) اون بالا بی جا افتاد
منتظرت هستم گفتی بهت ایمیل نفرستم منم گوش دادم ولی منتظرت هستم
دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم
خیلی تنهام تو این تنهایی ها ستاره ام باشی چی میشه؟ باورکن از نورت هیچی کم نمیشه
هرکجا هستی برات آرزوی بهترین ها رو دارم و منتظرم
چرا اتفاقا سر میزنم، همیشه و این روز ها به کامنتها هم جواب میدم به یاد روز هاى پر از عشق و صمیمیت دور هم.
سلام خانمی
خوشحالم که یک کوچولو نوشتی امیذدوارم باز هم بنویسی واقعا امیدوارم
راستی انشالله که خودتی آخه گفته بودی دیگه نمی نویسی
مرسى سارا جان
آره عزیزم خودم هستم
////----
ترکه و زنش دعواشون شده بوده، با هم حرف نمیزدند. زن ترکه وقتی شب میره بخوابه، یک یادداشت برای ترکه میگذاره که: منو فردا ساعت 6 بیدار کن. صبح زنه ساعت 10 از خواب پا میشه، میبینه ترکه براش یک یادداشت گذاشته که: پاشو زنیکه خر! ساعت شیشه
یک بابایی رو میخواستند تو آذربایجان اعدام کنند. بهش میگند: چون تو اینجا غریبه هستی و مهمان ما به حساب میای، ما بهت یک تخفیف میدیم، تو حق داری نوع مرگت رو انتخاب کنی. یارو هم اتاق گاز رو انتخاب میکنه. خلاصه میگیرند میبرنش تو یه اتاقی، یارو نگاه میکنه میبینه اتاقه سقف نداره! میزنده زیر خنده، میگه: هِهِه! اتاق گاز ترکا رو ببین! ترکا بهش میگن:بخند! وقتی کپسولای گاز افتادند رو سرت، اونوقت میفهمی
همیشه لب های خوشگلت خندون باشه
:)
:)))
مرسى
سلام دوباره به مرجان بانو .
1-می خواستم بگو خودتون هم می دونید که جمع کردن این همه دوست و رفیق که چند ماهه می دونن نیستی و همچنان مثل من نا امیدانه وبلاگو باز می کنن کار آسونی نبوده و شما به راحتی با نثر شیرینی که داری و صد البته با تداوم و استمرار و به روز بودن که خودش تو اون دنیای پر مشغله ینگه دنیا کار آسونی نیست، این کار رو انجام دادی و بعد رها کردی . یاد شعر نیما افتادم
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا! به برم میشکند
دستها میسایم
تا دری بگشایم
بر عبث میپایم
که به در کس آید
در ودیوار بهم ریختهشان
بر سرم میشکند.
حالا این وبلاگم مثل همون تن ساقه گل بود.
2- به نظرم شما در قبال این همه کسانی که بهت علاقه داشتن مسئولیت داری.
سلام رعنا جان
شک ندارم که این دوستیهاى باقیمونده از اون همه بازدید به معناى واقعى و درست همون دوستى نابه، که به قول شما بعد از اینهمه مدت هنوز هم به من و اینجا لطف دارند، اینکه بیشتر وقتها اشک رو به چشمم میارن و خدا رو شکر میکنم از داشتن و بودن انسانهاى نازنین در اطرافم
امیدوارم روزى شرایط فراهم بشه که من هم از خجالت این دوستان حقیقى دربیام
مراقب باشید چیزهایی را که دوست دارید بدست آورید وگرنه مجبور خواهید بود چیزهایی را که بدست آورده اید دوست داشته باشید. « جرج برنارد شاو »
فرق ما با دیوانه ها در این است که ما در اکثریت هستیم. « میشل فوکو »
پول خوشبختی نمیآورد .... اما شکل دلپذیرتری از بدبختی را برایتان فراهم میسازد.
خدایا! چگونه زیستن را به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت.
چشمهایت زمین سبز محبت بود و من قانون جاذبه اش را وقتی سیب سرخ دلم افتاد فهمیدم.
آدم وقتی جوونه سلامتیشو از بین میبره تا به پول برسه و وقتی که پیر شد پولاشو از بین میبره تا سلامتیشو دوباره بدست بیاره....
در جوانی به خود میگفتم شیر شیر است اگر چه پیر بود چون به پیری رسیدم فهمیدم پیر پیر است اگر چه شیر بود
من ستایشگر معلمی هستم که اندیشیدن را به من بیاموزد نه اندیشه هارا.
امروز روز مهمی است ، زیرا اولین روز از باقیمانده عمر توست !!!
شادیهای شما همان غمهای شماست که نقابش را برداشته اند . و چاهی که خنده هایتان از آن می جوشد همان است که از اشکهایتان پر شده است
مثل همیشه زیبا امیر جان ، ممنونم
Marjane aziz salam,
Man yeki az khanandehaye sabeghet hastam. taghriban 10 mah bod ke be websitet sar nazade bodam vali on moghe keneveshtehato donbal mikardam kheli behem aramesh midad va kheli az tajorobet aram amozande bod. Rahi vojod dare ke betonam matalebe ghablito bekhonam? chon vaghean ehsase mikonam be khondaneshon ehtiyaj daram.
merci
سلام دوست عزیز شما لطف دارى ، نمیدونم که میشه از گوگل ریدر خوند هنوز یا نه اما من کل آرشیو رو حذف کردم و جاى دیگه اى هم نذاشتم
مرجان یا درست بیا یا برو!!! دههه
نه بابا نرو به همین جوابهای یک خطی هم دلمون خوشه ببین ما دیگه چه تشنگان محبتی هستیم.
لطف دارى شما ، شرمنده ام مى کنى. ببوس گلهاى قشنگت رو از طرف من.
اومدم سری بزنم که دیدم کامنتها رو جواب دادین ....... خیلی خوشحال شدم ....... این کارتون دسته کمی از پست گذاشتن واسم نداشت ......... جاتون خیلی خالیه ........ ولی راضی هستیم به رضات مرجان جان جان
شما بسیار لطف دارى فرشید جان ممنونم از محبتت
سلام
تا حالا کامنت براتون نذاشتم نمی دونم تنبلیم بود یا چیز دیگه! اما امروز یه ایمیل دیدم که معبدی از هند بود با عکس های .... یاد یه پستتون افتادم مال خیلی وقت پیش دلم براتون تنگید بدجوری و برای امیرخان شیطون و داستانهای مریخی و... خواستم بگم شاد باشین هر جای دنیای که باشین و کاش باز می نوشتین
ممنونم از شما ، لطف دارید